شعر نوشته عاشقانه
عاقل
فهم عاقل را به عاشق،
راه نیست…
هرچه گویم باز میگویی،
که چیست؟
باید اول ، ترک هشیاری کنی…
عشق را در خویشتن
جاری کنی!
هر زمان گشتی
تو مست جام عشق…
خویش را انداختی
در دام عشق!
آن زمان شاید
بدانی عشق چیست…
چون کنی
درک یکی را از دویست….!
“مولانا
هر کسی لایق آن نیست که یارم باشد
دست من گیرد و با عشق کنارم باشد
گرچه چندیست که احساس غریبی دارم
نکنم من طلب عشق که عارم باشد
منم و دفتر شعری و کمی تنهایی؛
با همه مردم این شهر چه کارم باشد
گلبن خندان
آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
هوایت
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را هم چو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان می خواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
موفق باشید